اگر دقایقی چشمهایمان را ببندیم، تصاویر زیبای آن روزگاران را به روشنی خواهیم دید. در کودکی، سراسر عشق بودیم و مهربانی، صفا بودیم و صمیمت، یکرنگی بودیم و صداقت.بعدها که نوجوان شدیم، در هوای بزرگی، کودکیمان را انکار کردیم.
وقتی تازه شمع 12 سالگی را فوت کرده بودیم، خود را 13 ساله معرفی میکردیم و زمانی که هنوز خوردن کیک تولد 15 سالگی تمام نشده بود، دم از 16 سالگی میزدیم.بعد پا به دوره پرشور و انرژی جوانی نهادیم و همه ما با کمی تأخیر یا شتاب اسیر گرفتاریها و مشغلههای گونهگون بزرگسالی شدیم. دیگر سودای بزرگ شدن در سر نداریم شاید بعضی از ما، به پیرانه سری بیندیشیم.
اما در هر سنی که باشیم، جمعیت روزافزون موهای سپیدمان هر تعداد که باشد، یک دوست شیرینزبان و با مزه با یک شور شیرین، یک نشاط پنهان، یک انرژی متراکم نهفته از جنس یک موجود زنده، موجودی که قلب دارد، روح دارد، اندیشه دارد، عشق دارد، زیباست، یک موجود زیبا و دوست داشتنی هر از گاه ذهن ما را قلقلک میدهد.همان کودک درونمان را میگویم. کودک درون را شاید بتوانیم فطرت پاک و بکر خداداد بنامیم که برخی از ما و شاید بسیاری از ما، آن را در کودکی جا گذاشتیم، ولی او چابک است و تیزپا، هر از گاه دواندوان خود را به ما میرساند و زندگی را برایمان زیباتر میکند.
هر کس که میکوشد کودک را به تمامی بشناسد، نیک میداند که دنیای کودک، زندگی کودک، تجربهورزی کودک، همه در یک کلمه خلاصه میشوند:«بازی».بازی سرگرمی کودک نیست. زندگی و تفکر اوست. او در بازی، غذا میخورد، میخوابد، ورزش میکند، پزشک میشود، بزرگ میشود، تحصیل میکند، شغل برمیانگیزد، مادر میشود، پدر میشود، خشم میگیرد، خوشحال میشود، اندوه را تجربه میکند، هیجان را بروز میدهد.
کودک در بازی، همه ابعاد زندگی را با ادبیات کودکانه فرا میگیرد. از رهگذر مهرورزی به همبازی، دعوای با او، قهر با همبازی و آشتی با او، فرآیند جامعهپذیری خود را شکل میدهد و ارتباطات دوسویه اجتماعی را میآموزد. نتیجه بازی، دانایی است و ثمره دانایی، توانایی.
پس ما بزرگترها که اغلب اوقات، کوشش میکنیم کودکانمان را با هدف دانایی و توانایی پرورش دهیم، مباد که شاه کلید را گم کنیم و از اهمیت بازی غفلت ورزیم.
گردش در نمایشگاه ملی اسباببازی که هفته پیش از سوی فرهنگسرای کودک برگزار شد مادران و پدران را گرفتار این دلمشغولی کرد که انتخاب اسباب بازی کار پیشپا افتادهای نیست. آنان شاید از این پس وقتی را که برای مطالعه، مشورت و گردش در بازار اسباببازی صرف میکنند، خیلی بیشتر از قدم زدن چند باره در طول آن خیابانی باشد که فروشگاههای کفش و لباس کودک دارد. شاید!